بزرگترین سایت تفریحی و سرگرمی

بزرگترین سایت تفریحی و سرگرمی

تبليغات

تبليغات

موضوعات

موضوعات

جستجو

جستجو

پيوندهاي روزانه

پيوندهاي روزانه

لينک دوستان

لينک دوستان

امکانات جانبي

امکانات جانبي

داستان ترسناک پوریا و جن

 

با سلام پوریا هستم ۱۷ ساله از تهران بعد از پایان امتحانات خرداد و شروع

تابستون به نوعی فصل بیکاری و علافی هم همراه باهاش اومد . بعد از امتحانات

خرداد کار هرشب من پرسه زدن تو اینترنت دیدن عکسای وحشتناک شده بود به نوعی از

این کار لذت میبردم . یه شب به ذهنم رسید به سراغ تسخیر جن و از اینجور

داستانا برم . تو اینترنت مطالب زیادی خوندم که اگه جن تسخیر کنی به حرفات گوش 

میکنه و فلانه و خیلی عالی میشه .منم انگیزم به نوعی دو برابر شد. با رفیقام در

میون گزاشتم . بیشتر رفیقام خندیدند و مسخرم کردن که بیخیال چرته این چیزا. اما

یکی از دوستام پدربزرگش که پنج ساله پیش فوت کرده بود یه کتابچه قدیمی تسخیر جن

و ارواح از پدر بزرگش کش رفته بود ولی هیچ وقت جرات خواندن اون کتابو نداشت .

وقتی به من این موضوع گفت از خوشحالی و به امید اینکه دیگه جن هارو تسخیر میکنم

بال دراورده بودم . باهم رفتیم تو انباریشون یه کتاب قدیمی کهنه که خیلی کوچیک

بهم داد گفت بیا خیالت راحت شد از اینجا به بعدش هر اتفاقی برات بیفته به من

مربوط نیس. منم خندیدم و گفتم باشه . وسط کتابو باز کردم یه دعای عجیب غریبی

نوشته بود که به سختی میشد تلفظش کرد . همین که خط اولشو خوندم حس کردم یه چیز از

پشتم رد شد . اولش به روی خودم نیوردم و گفتم بیخیال بابا تلقینه . ولی بعدش

احساس سنگینی بهم دست داد و از اون انباری زدم بیرون . رفتم خونه تو راه که

بودم همش داشتم به این اتفاق فک میکردم . وقتی رسیدم خونه سریع پریدم تو حموم تا

حالم یکم بهتر شه چون واقعا ترسیده بودم . همین که زیر دوش بودم داشتم به این

اتفاق فک میکردم یه لحظه نگام افتاد به اینه اون سایه لعنتی باز از پشتم رد شد .

ایندفعه دیگه داد زدم سریع از حموم اومدم بیرون مامانم میگفت خیالاتی شدی و

بهم میخندید . شب که روی تختم داشتم تو اینترنت پرسه میزم . نفسای یه نفر کنار

گوشم حس کردم و شنیدم . سریع از تخت اومدن پایین ولی انگاری یه نفر پیرهنمو

گرفته بود و نمیزاشت بیام پایین از روتخت بلند گفتم بسم الله یهو ول شدم کف

زمین و سرم خورد گوشه صندلی .سریع همه برقارو روشن کردم . و تا صب نزاشتم

هیچ‌کس بخوابه . تو ذهنم اشوب شده بود سرم داشت از درد مترکید . فرداش رفتم

موضوع واسه دوستام تعریف کردم . اونا اولش مسخرم میکردن ولی بعدش که حال منو

فهمیدن کم کم حالت ترس بهشون دست داد . تو خیابون که راه میرفتم حس میکردم یکی

پشتمه برمیگشتم میدیدم کسی نیست . دلهره عجیبی داشتم و این دلهره رو به دوستام

هم منتقل کرده بودم . دیگه شبا نمیخوابیدم از ترسم تا ساعت هفت صبح بیدار

میموندم تا هوا روشن شه و بعد میخوابیدم دوستام هم همین حالت بهشون دست داده

بود و بهم فوش میدادن. انقدر نماز و قرآن خوندم که یکم ارامش پیدا کردم و

تقریبا دیگه خبری از اون سایه لعنتی نیس .ولی باز بعضی موقع ها کنارم حسش

میکنم اما خیلی کم به طوری که تا بسم الله میگم حس ارامش بهم دست میده .عکسش هم

موجوده . رفیقام هم دیگه حسش نمیکنن . وجودشو . لزومی هم نداره دروغ بگم هرکی

خواست میتونه باور کنه .



  • تاريخ ارسال : جمعه 17 مهر 1394 ساعت: 13:10
  • نويسنده :

مي پسندم نمي پسندم
نظرات()
برچسب ها : ,,

مطالب مرتبط


بخش نظرات اين مطلب



براي ديدن نظرات بيشتر روي شماره صفحات در زير کليک کنيد

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







ورود کاربران

ورود کاربران

    نام کاربری
    رمز عبور

    » رمز عبور را فراموش کردم ؟
    عضويت سريع

    عضويت سريع

      نام کاربری
      رمز عبور
      تکرار رمز
      ایمیل
      کد تصویری
      پشتيباني آنلاين

      پشتيباني آنلاين

        پشتيباني آنلاين
        آمار

        آمار

          آمار مطالب آمار مطالب
          کل مطالب کل مطالب : 117
          کل نظرات کل نظرات : 9
          آمار کاربران آمار کاربران
          افراد آنلاين افراد آنلاين : 1
          تعداد اعضا تعداد اعضا : 8

          آمار بازديدآمار بازديد
          بازديد امروز بازديد امروز : 17
          بازديد ديروز بازديد ديروز : 7
          ورودي امروز گوگل ورودي امروز گوگل : 2
          ورودي گوگل ديروز ورودي گوگل ديروز : 1
          آي پي امروز آي پي امروز : 6
          آي پي ديروز آي پي ديروز : 2
          بازديد هفته بازديد هفته : 17
          بازديد ماه بازديد ماه : 4410
          بازديد سال بازديد سال : 5039
          بازديد کلي بازديد کلي : 261758

          اطلاعات شما اطلاعات شما
          آي پي آي پي : 3.19.56.114
          مرورگر مرورگر :
          سيستم عامل سيستم عامل :
          تاريخ امروز امروز :
          تبادل لينک هوشمند

          تبادل لينک هوشمند

            تبادل لینک هوشمند

            برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان بزرگترین سایت تفریحی و سرگرمی و آدرس ir-tafrih.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






            خبرنامه

            خبرنامه

              براي اطلاع از آپيدت شدن سايت در خبرنامه سايت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



              آخرين نطرات کاربران

              آخرين نطرات کاربران

                تالار پذیراییتالار پذیرایی - بسیار عالی بود.
                <a href="http://www.talarnet.com/" title="تالار پذیرایی"><h3>تالار پذیرایی<h3></a> - 1394/9/25/ir-tafr
                mortezamorteza - سلام من در وبلاگم نویسنده نیاز دارم اگر مایل هستید به وبلاگ من بیایید و از قسمت پشتیبانی با هم گفت و گو کنیم
                http://patoghdownloadha.loxblog.com/ - 1394/8/15
                aliali - زیبا بود دستتون درد نکنه . - 1394/8/7/ir-tafr
                معافمعاف - با سلام و عرض ادب
                ضمن تبریک بخاطر وبلاگ مفید و خوبتون. وبلاگ بنده هم در زمینه فروش انواع فایل های کاربردی فعال است. آیا تمایل به تبادل لینک دارید دوست عزیز؟
                با احترام
                - 1394/7/19
                تالار عروسیتالار عروسی - عکسهای قشنگی بود - 1394/6/9/ir-tafr
                rezareza - خدایا کودکیم را گرفتی جوانی ام را دادی . . . .

                عقلم را گرفتی عشق را دادی . . .

                عشق را گرفتی و تنهایی را دادی . . .

                خنده هایم را گرفتی و غم را دادی . . .

                آرزوهایم را گرفتی و حسرت ها را دادای .. . .

                خدایا برگرد . . .

                من هنوز نفس میکشم . . .یادت رفت نفسم را بگیری . . . - 1394/5/4
                رضارضا - دیشب در خواب ناگهان خدا در گوش من گفت:

                تو را چه به عشق. . .

                گفتم چرا؟

                گفت تو خوابی و عشقت در آغوش دیگریست . . .

                لبخندی زدم و گفتم :

                خدایا این مخلوق توست . . .

                شاید تو خوابی که خبر از رسم دنیایت نداری . . . - 1394/5/4
                آرمیتاآرمیتا - به بعضیا هم باس گفت :

                ریاضی بلد نیستی به درک . . .

                ولی جمع کن خودتو از زیر این و اون. . . . - 1394/5/4
                طراحی سایتطراحی سایت - روحش شاد
                پاسخ:خدا رحمتش کنه - 1394/4/30

                درباره ما

                  سلام امیدوارم دقایق خوشی را در این وبلاگ تجربه نمایید

                کليه ي حقوق مادي و معنوي سايت مربوط به بزرگترین سایت تفریحی و سرگرمی بوده و کپي برداري از آن با ذکر منبع بلامانع مي باشد.
                قالب طراحي شده توسط: تک ديزاين و سئو و ترجمه شده و انتشار توسط: قالب گراف